جواني پيامبر اکرم فصلي ديگر از کتاب زندگي ارزشمند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را ورق زده و به وقايع و مراحل مهمي از آن اشاره ميکند. اين موارد به ترتيب زير بررسي خواهند شد: دوران شيرخوارگي و کودکي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، دوران نوجواني، سفر به سوي شام و ديدار با دانشمند مسيحي، پيمان جوانمردان، مختصري از زندگي و خصايل نيکوي حضرت خديجه (سلام الله عليها) - بانوي گرامي اسلام- و ازدواج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با ايشان، ماجراي نصب حجر الاسود و در آخر فرازهايي از خصوصيات اخلاقي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در دوران جواني. باشد که با مطالعه اين مقاله با پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بيشتر آشنا شده و بتوانيم که در راه ايشان قدم برداريم. حليمه ميگويد از روزي که پيامبر به خانه او رفتند، خير و برکت هم، به خانه او آمد و روز به روز بيشتر شد و گله و دارايياش فزوني يافت. با وجود اين که صحراها و شهرها را خشکسالي فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سير بوده، شير داشتند. همچنين درختان خشکيده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و شتر آنها که شيرش خشک شده بود، شير بسياري داشت. دوران شيرخوارگي و کودکي پيامبر اکرم گويند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فقط سه روز - يا به نقلي هفت روز - از مادر گراميشان حضرت آمنه (سلام الله عليها) شير خوردهاند و پس از آن طبق رسم بزرگان عرب براي ايشان دايه انتخاب کردند. در تاريخ اين دايهها را دو تن گفتهاند که به ترتيب زير ميباشند: 1- ثُوُيبِه َاسلَميه؛ که مدتي به پيامبر شير داد. به خاطر اين امر او تا آخر عمرش مورد احترام رسول خدا و همسر گراميشان حضرت خديجه عليهاالسلام بود و رسول خدا از شنيدن خبر فوت او متاثر گشتند. 2- حُليمه سُعديه؛ دختر ابو ذُؤيب که سه فرزند داشته و يکي از فرزندان او هم از پيامبر پرستاري کرده است. اعراب به چند منظور فرزندان خود را به دايهها ميسپردند: اولا اين که فرزندان آنها در محيط صحرا پرورش يابند و در هواي پاک آنجا بدنشان سالم و قوي شود. ثانيا از آنجايي که مردم صحرا کمتر با ملتها و زبانهاي ديگر برخورد و اختلاط داشتند زبان خالص عربي را به خوبي و درستي ياد بگيرند. ثالثا اين که از بيماريها از جمله وبا که گاه و بيگاه در مکه شايع ميشد، در امان بمانند. بعد از چهار ماه از ولادت پيامبر، دايههاي قبيله بنيسعد به مکه آمدند و از آنجايي که پيامبر فقط از سينه حليمه شير خورد، ايشان را به حليمه دادند. حليمه ميگويد از روزي که پيامبر به خانه او رفتند، خير و برکت هم، به خانه او آمد و روز به روز بيشتر شد و گله و دارايياش فزوني يافت. با وجود اين که صحراها و شهرها را خشکسالي فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سير بوده، شير داشتند. همچنين درختان خشکيده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و شتر آنها که شيرش خشک شده بود، شير بسياري داشت. همينطور بيماراني که به نزد آنها ميرفتند به برکت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شفا مييافتند. مدت پنج (يا شش سال) پيامبر اکرم در ميان قبيله بنيسعد بوده و رشد و نمو کافي نمودند و در اين مدت حليمه دو يا سه بار ايشان را نزد مادرشان برده و در مرتبه آخر نيز ايشان را براي هميشه به آمنه (سلام الله عليها) بازگردانيد. گفته ميشود، هنگامي که پيامبر اکرم با خديجه کبري ازدواج نمودند، حليمه نزد آنها رفته و از خشکسالي نزد ايشان شکايت نمود. آن حضرت نيز تعدادي گوسفند و شتر به حليمه دادند و او نزد خانوادهاش بازگشت. همچنين بعد از بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که حليمه نزد ايشان آمد و خود و همسرش اسلام آوردند. دوران نوجواني هنگامي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شش ساله شدند، مادر گراميشان تصميم گرفتند که ايشان را براي ديدن اقوام و خويشان، همچنين زيارت قبر پدر، به يثرب ببرند. آنها يک ماه در يثرب ماندند. در هنگام بازگشت به مکه، حضرت آمنه (سلام الله عليها) بيمار شده و در بين راه درگذشتند. پس از مرگ مادر، عُبّدالمطلّب، جد ايشان که بزرگ قريش بوده، شکوه پادشاهان و هيبت پيامبران را داشت، سرپرستي رسول خدا را به عهده گرفت. گويند در کنار کعبه براي عبدالمطلب فرشي را ميگستردند که به احترام او هيچ کس بر روي آن جز خود او نمينشست، و فرزندانش در کنار او ميايستادند. اما هنگامي که محمد خردسال به جمع نزديک ميشد، عبدالمطلب او را در کنار خود روي فرش جاي ميداد و ميگفت: "به خدا سوگند که او مقامي بس بزرگ و والا دارد. گويي ميبينم که روزي ميرسد که او سرور شما خواهد شد." هنگامي که پيامبر هشت ساله شدند، عبدالمطلب نيز از دنيا رفت که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين واقعه بسيار اندوهگين شدند. پس از آن سرپرستي پيامبر به ابوطالب (عليه السلام) عموي گرامي ايشان و بزرگ قريش رسيد. ابوطالب (عليه السلام) نيز پيوسته مراقب و مواظب ايشان بود. با اين که ابوطالب (عليه السلام) وضع مالي نسبتا خوبي نداشت، خود و همسر گراميشان فاطمه بنت اسد (مادر گرامي حضرت علي عليهالسلام) در خدمت و نگهداري ايشان کوشا بودند. حضور پيامبر اکرم در خانه عمو عادي نبود. آنجا نيز نشانههاي بزرگي ايشان همه جا ديده ميشد و خير و برکت به خانه ابوطالب (عليه السلام) آمده بود. فاطمه بنت اسد ميگويد از زماني که پيامبر به خانه آنها آمده بود، درختي که ساليان سال خشک بود، سبز شده و ميوه ميداد. همچنين از ابوطالب نقل است در شبها از آن حضرت، سخنان و دعاها و مناجاتهايي ميشنيدند. در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشاميدن نام خدا را ببرند، اما برخلاف آنها پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان سنين طفوليت عادت داشتند که تا نام خدا را نميبرند، نميخوردند و نميآشاميدند و هنگامي که از طعام دست ميکشيدند، شکر خدا را ميکردند. سفر به سوي شام بازرگانان قريش براي تجارت طبق معمول، هر سال يک بار به سوي شام و يک بار به سوي يمن ميرفتند. حضرت ابوطالب، شيخ قريش، نيز گاهي در اين سفرهاي تجارتي شرکت ميکردند. هنگامي که پيامبر دوازده ساله بودند به همراه عمويشان در يکي از اين سفرهاي تجارتي شرکت نمودند. (همانطور که گفته شد، پس از مرگ عبدالمطلب، پيامبر تحت کفالت عموي خويش حضرت ابوطالب بودند.) کاروان هنوز به مقصد خويش نرسيده بود که در بيرون شهر "بّصري" توقف کوتاهي کرد. ساليان درازي بود که راهبي به نام "بُحيرا" که دانشمند مذهب حضرت مسيح (عليه السلام) بود و اطلاعات وسيع و دقيقي از آن داشت، در صومعه خود در اين سرزمين زندگي ميکرد. بُحيرا هنگام عبور اين کاروان برخلاف ساليان گذشته از صومعه خود بيرون آمد و آنها را به غذا دعوت کرد. او در تمام مدت پذيرايي از ميهمانان، در جستجوي چيزي بود و سرانجام گمشده خود را در محمد نوجوان (صلي الله عليه و آله و سلم) يافت. او با دقت فراوان حرکات و اعمال و سيماي ايشان را مينگريست و بعد از غذا، هنگامي که همه رفتند، نزد پيامبر آمد و از ايشان سوالاتي در مورد حالات و زندگاني آن حضرت به عمل آورد. آنگاه به پشت شانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نگاه کرد، و در ميان دو کتف ايشان به جستجوي خالي که بعدها مهر نبوت نام گرفت، پرداخت و آن را بدان شکل که انتظار داشت يافت. سپس به ابوطالب (عليه السلام) گفت که اين نوجوان در آينده شأني عظيم خواهد يافت. (و در آخر به ابوطالب توصيه کرد که رسول خدا را براي اين که از خطر يهوديان در امان بمانند به شهر خويش بازگرداند.) هنگامي که به شام رسيدند، حضرتش در سايه درختي نزديک صومعه يکي از راهبان فرود آمدند. راهب از ميسره پرسيد که " آن شخص که زير اين درخت نشسته کيست؟" ميسره پاسخ داد که "ايشان يکي از مردمان قريش و اهل حرم (شهر مکه) است." راهب گفت "سوگند به خدا که جز پيامبر کسي ديگر زير اين درخت ننشسته است." دوران جواني: پيمان جوانمردان يکي ديگر از وقايع مهم زنگي پيامبر در قبل از بعثت، شرکت ايشان در پيماني به نام "پيمان جوانمردان" است. قبيلههاي ساکن در مکه با يکديگر خويشاوند بودند و پيمانهايي در ميانشان وجود داشت. به اين دليل و دلايل ديگر، هر قبيله از تعرض قبيله ديگر مصون بود. اما اگر غريبي به شهر ميآمد و به او ستمي ميرسيد، هيچ مدافع و فريادرسي نداشت. يکبار مردي از قبيلهاي کوچک براي تجارت به مکه آمد، در مکه "عاصِ بن وائِل" از او کالايش را خريد، اما بهايش را نپرداخت. مرد غريبه در برابر ظلمي که به او شده بود از قريش ياري خواست، اما هيچ کس به فريادش نرسيد. اين حادثه در گروهي از جوانان مکه تاثير جدي ايجاد کرد، از اين رو چند تن از جوانان قريش در خانه يکي از بزرگان خود جمع شدند و پيماني بستند که به موجب آن نگذارند به هيچ غريبي در شهر مکه ستمي برسد. و در برابر هر ستم آن قدر بايستند تا حق به حقدار باز گردد و نام اين پيمان حِلفّ الفُضول قرار داده شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در اين پيمان شرکت کردند (ايشان از اعضاي اصلي اين پيمان بودهاند)، که بعدها از آن به نيکي ياد مينمودند. در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشاميدن نام خدا را ببرند، اما برخلاف آنها پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان سنين طفوليت عادت داشتند که تا نام خدا را نميبرند، نميخوردند و نميآشاميدند و هنگامي که از طعام دست ميکشيدند، شکر خدا را ميکردند. حضرت خديجه سلام الله عليها قبل از اين که در مورد ازدواج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با حضرت خديجه (سلام الله عليها) مطالبي بيان گردد لازم است تا مختصري با آن بزرگوار و خصوصياتشان آشنا شويم. حضرت خديجه اولين بانويي است که دعوت رسول گرانقدر را لبيک گفت و به پيام آسماني آن حضرت پاسخ مثبت داد. به نقل از مورخان، ايشان 68 سال پيش از هجرت متولد شدهاند. (که البته نقلهاي ديگري در اين زمينه وجود دارد.) پدر آن حضرت خُوُيلِد بن اسد و مادر ايشان فاطمه دختر زائِده بوده که از جهت پدر با پيامبر نسبت خويشاوندي داشتهاند. بنا بر تحقيق پارهاي از محققان حضرت زهرا (سلام الله عليها) تنها دختر ايشان بودهاند اما عموم مورخان براي ايشان فرزندان ديگري ذکر ميکنند. حضرت خديجه (سلام الله عليها) از اخلاق پسنديده و صفات برجسته برخوردار بوده و به انديشمندي و تيز هوشي و پاکدامني نام و نشان داشتهاند تا آنجا که در دوران جاهليت، که در ميان مردم رسومي چون دخترکُشي رواج داشته و زنان از اهميت کمي برخوردار بوده و فساد در ميان آنان وجود داشت، از آن بانو به عنوان طاهره - يعني پاک - ياد ميشد. البته براي ايشان القاب ديگري چون مبارکه و سيده نساء قريش (بانوي زنان قريش) نيز ذکر کردهاند. حضرت خديجه (سلام الله عليها) که از بزرگترين ثروتمندان قريش به شمار ميرفتند، به تجارت ميپرداختند. بدين صورت که افرادي را با اموال خويش به شهرهاي ديگر چون يمن ميفرستادند و آن مردان به داد و ستد پرداخته و در سود اين تجارت با حضرت خديجه (سلام الله عليها) شريک ميشدند. اما با اين که تمام بزرگان قريش مايل به ازدواج با آن حضرت بودند، ايشان شخصا از پيامبر که از نظر مالي تفاوت چشمگيري با ايشان داشتند، تقاضاي ازدواج کرده و پس از ازدواج با آن حضرت تمام مال و ثروت خويش را در راه نشر حقايق دين در اختيار همسر گراميش - پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار دادند، تا آنجا که رسول خدا فرمودند: "ما نَنفَعُني مالٌ قَطُّ مِثلَ ما نَفَعُني مالُ خَديجهُ"؛ هيچ مالي چون مال خديجه مرا سود نبخشيد. در سال ششم بعثت که قريش رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و بنيهاشم را در شعب ابوطالب تحت محاصره شديد قرار داد، حضرت خديجه (سلام الله عليها) با استفاده از دارايي و نفوذ خويش در ميان قريش به ياري محاصرهشدگان شتافتند و به اندازهاي از مال خود بخشيدند که سرانجام خودشان نيز به سختي افتادند و همانطور که در تاريخ آمده است از آن ثروت فراوان در هنگام مرگ چيزي به جا نمانده بود. مقام و منزلت اين بانوي بزرگ اسلام در صدر زنان جهان قرار گرفته و روايتهاي مختلفي ايشان را، هممرتبه حضرت مريم مادر گرامي حضرت عيسي (عليه السلام) دانسته و از آن حضرت به عنوان يکي از چهار زن برتر ياد کرده است. در روايتي از پيامبر است که ميفرمايند: «اَفضَلُ نِساءِ الجنّهِ اَربُعّ: "خَديجُهّ بِنتُ خوُيلِد، فاطمهّ بِنتُ مّحُمد، و مُريمّ بنتُ عِمرانُ و آسيهّ بِنتُ مّزاحِمُ، امراَهّ فِرعُونُ"»؛ "برترين زنان بهشت چهار نفر باشند، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون." همچنين چندين بار نقل شده که جبرئيل - فرشته وحي - بر پيامبر اکرم نازل شده و از جانب خداي تبارک و تعالي براي آن حضرت پيام سلام آورده است، که اين امر اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد زيرا همانطور که در قرآن آمده است خداوند بر انبيا بزرگ خويش سلام فرستاده است. جبرئيل گفته است: "اي محمد، بر خديجه از جانب پروردگارش سلام بر خوان." پس پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: "اي خديجه اين جبرئيل است که از پروردگارت بر تو سلام ميگويد." پس خديجه گفت: "خداوند خود سلام است و سلام از اوست و بر جبرئيل سلام باد." حضرت خديجه (سلام الله عليها) از مقام خاصي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برخوردار بودند؛ بطوري که تا هنگامي که ايشان زنده بودند، پيامبر ازدواج نکردند. در منزلت آن بانو همين بس که پيامبر سال فوت ايشان را که مصادف با وفات حضرت ابوطالب (عليه السلام) نيز بود، عام الحزن يعني سال غم ياد کردند. بعد از فوت ايشان نيز همانطور که در تاريخ روايت شده است، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از ايشان بارها و بارها به نيکي ياد ميکردند. از عايشه - يکي از زنان پيامبر - است که گفت: "رسول الله از خانه بيرون نميآمد جز اين که خديجه را ياد ميکرد و از او به نيکي ستايش مينمود." در نقل ديگري از عايشه است: «هر گاه رسول خدا گوسفندي را ذبح ميکرد ميگفت: "آن را براي دوستان خديجه بفرستيد." پس روزي علت اين امر را پرسيدم. گفت: "من دوست خديجه را هم دوست ميدارم."» حال پس از ذکر اين مختصر و آشنايي با علو مقام حضرت خديجه به روشني ميتوان دريافت که از چه رو اين افتخار نصيب ايشان گشته تا همسر گرامي رسول خدا و مادر حضرت زهرا (سلام الله عليها) - بانوي بانوان عالم- باشند. ازدواج پيامبر اکرم با حضرت خديجه عليهاالسلام همانطوري که در قسمت پيشين بدان اشاره شد حضرت خديجه (سلام الله عليها) بازرگان بودند و از ثروتمندان قريش به شمار ميرفتند. ايشان گروهي از مردان را براي تجارت به شهرهاي مختلف فرستاده و آنها پس از داد و ستد با اموال آن بانو در سود اين عمل با ايشان سهيم ميشدند. چون حضرت خديجه (سلام الله عليها) از راستگويي و امانتداري و صفات پسنديده رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) (که زبانزد خاص و عام بود) اطلاع يافتند به ايشان پيشنهاد دادند که براي تجارت به سوي شام رفته و سهمي بيشتر از تاجران ديگر برگيرند. پيامبر نيز پذيرفتند و به همراه ميسره - غلام مخصوص حضرت خديجه(سلام الله عليها) - و مقداري کالاي گرانبها عازم شام شدند. هنگامي که به شام رسيدند، حضرتش در سايه درختي نزديک صومعه يکي از راهبان فرود آمدند. راهب از ميسره پرسيد که " آن شخص که زير اين درخت نشسته کيست؟" ميسره پاسخ داد که "ايشان يکي از مردمان قريش و اهل حرم (شهر مکه) است." راهب گفت "سوگند به خدا که جز پيامبر کسي ديگر زير اين درخت ننشسته است." پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کالاهايي که با خود آورده بودند را فروخته و آنچه ميخواستند خريدند و به سوي مکه بازگشتند. در اين سفر همه تجار سود بردند. به خصوص رسول اکرم که از ديگران سود بيشتري نصيبشان گرديد. پس از بازگشت هنگامي که حضرت خديجه (سلام الله عليها) از ميسره درباره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال کردند، ميسره پاسخ داد که تمام کارهاي ايشان حساب شده و منظم و بر اساس عقل است. همچنين او وقايعي که در سفر رخ داده بود را بيان کرده و گفت: هنگامي که يکي از تجار از پيامبر خواسته بود که به "لات "و "عّزّي"، دو بت مشهور در مکه ياد کند، ايشان امتناع کرده و گفتهاند: "چيزي نزد من پستتر از لات و عّزّي نيست." پس از اين که حضرت خديجه (سلام الله عليها) از اين جريانات مطلع گشتند شخصي را نزد رسول خدا فرستاده و توسط او پيغام دادند که به علت شرف و نسب والاي پيامبر در ميان قومشان و خصايصي چون امانتداري، راستگويي و نيکخويي، مايل به ازدواج با ايشان ميباشند. چون پيامبر از اين موضوع با خبر شدند، عموهاي خويش را خبر کرده و آنها را به خواستگاري حضرت خديجه فرستادند. در اين مجلس حضرت ابوطالب (عليه السلام) - عموي ايشان - سخن را آغاز کرده و پس از حمد و ثناي الهي و ذکر پارهاي از خصوصيات رسول خدا، از حضرت خديجه (سلام الله عليها) خواستگاري کردند. آن بانو نيز قبول کرده و بدين ترتيب خود را به تزويج پيامبر درآوردند. در اين زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خديجه (سلام الله عليها) 40 سال داشتهاند. (البته براي ايشان سنين کمتري هم ذکر کردهاند.) نصب حُجُر الاَسود حادثه مهم ديگري که پيش از بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داد که موقعيت ايشان را در ديده مردم مکه نشان ميدهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاريخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا - کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي اجداد ايشان به دور اين مکان طواف ميکردند. سالي، سيلي در مکه جاري شد که باعث ويراني ديوارهاي خانه خدا گشت. و قريش که زمامداري کعبه را به عهده داشتند، تصميم به مرمت آن گرفتند. آنها ديوارها را بالا بردند و هنگامي که خواستند حجرالاسود که سنگ مقدسي است در سر جاي خود نصب کنند، بين اين که افتخار نصب اين سنگ مقدس نصيب چه قبيلهاي شود ميان آنها اختلاف پيش آمد و کار بالا گرفت تا جايي که نزديک بود ميان آنها جنگ خونيني در بگيرد. بالاخره پيرمرد سالخوردهاي که مورد احترام قريش بود، پيشنهاد کرد که هر کسي را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوري بپذيرند که اين پيشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت. در اين هنگام بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قريش امانتداري ايشان را تصديق کرده و داوري ايشان را پذيرفتند. رسول اکرم نيز دستور دادند تا جامهاي روي زمين پهن کنند. سپس ايشان حجرالاسود را ميان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئيس هر قبيله يک گوشه از جامه را بردارد. چون جامه را برداشتند و آن را بالا بردند، شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آن را بر جاي خود قرار دادند و با اين داوري خردمندانه از خونريزي بزرگي جلوگيري ميکردند. اين حادثه ميرساند که با اين که پيامبر در هنگام وقوع اين ماجرا جواني 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قريش و ديگران بوده و همگي به امانتداري و درستکاري و درايت ايشان تصديق داشتند. خصوصيات اخلاقي پيامبر اکرم با جستجو در زندگي بزرگان و دقت و تأمل در حالات روحي آنها ميتوان به کمالات و خصال برجسته آنها پي برده و آنها را بيشتر شناخت. از اين بالاتر با نگاهي به مراحل مختلف زندگي پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر اين که با خصوصيات اخلاقي ايشان آشنا ميشويم؛ از ايشان به عنوان يک نمونه برتر و يک انسان کامل سرمشق و الگو ميگيريم. خلاصه زندگي چهل ساله پيش از بعثت ايشان را عفت و پاکدامني، امانت و صداقت، راستي و درستي، احسان و نيکي به بينوايان و زيردستان، تنفر از پليديهاي اخلاقي حاکم بر روزگار و بتان و بتپرستان تشکيل ميدهد. اخلاق پسنديده و رفتار جوانمردانه و نيکويي که در پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ديده ميشد و همگان را به ستايش و احترام واميداشت، سبب گرديد تا خداوند در قرآن ايشان را ستايش کرده و ايشان را صاحب خلق عظيم بداند. رسول خدا از همان ابتداي جواني در ميان مردم به لقب «امين» مشهور گشته و مردم اموال خويش را نزد ايشان به امانت ميگذاشتند. حتي هنگامي که حضرتش تصميم به مهاجرت از مکه به مدينه گرفتند، با اين که جو دشمني با ايشان، بر مردم شهر حکومت داشت، هيچ کس در امانتداري و جوانمردي ايشان ترديد نداشته و همگان، باز چون دوران قبل از بعثت اموال و اشياء گرانبهاي خويش را نزد ايشان به وديعه مينهادند، لذا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را جهت پرداخت بدهيها و تحويل اماناتي که از مردم نزد ايشان بود، تعيين فرمودند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگز با مردم مکه و بزمهاي شبانه و عيش و نوشهاي آنها همراه نبوده و از وضع موجود رنج ميبردند، از اين رو گاهي مدتها به کوه حرا ميرفتند و در آنجا تفکر و عبادت ميپرداختند. رسول خدا همواره هنگام غذا خوردن نام خدا را به زبان جاري مينمودند و از گوشتهايي که به طور نامشروع ذبح شده بود خودداري ميکردند. ايشان مانند ساير انبياء قسمتي از دوران نوجواني خويش را به شباني ميپرداختند. پيامبران با اين شغل بيشتر از فساد و پليدي جامعه زمان خود دور شده و صبوري و تحمل و مهرباني را تجربه ميکردند و سرانجام با ديدن آثار نظم و قدرت خداوند در طبيعت به آخرين درجات يقين و ايمان ميرسيدند. در دوران جواني نيز همانطور که در قسمت "ازدواج پيامبر" نيز به آن اشاره شده ايشان براي مدتي به تجارت پرداختهاند، که همانطورکه گفته شد، رفتار و اخلاق و جوانمردي رسول خدا در اين دوران باعث شيفتگي حضرت خديجه نسبت به ايشان و سرانجام پيشنهاد ازدواج با آن حضرت شد. البته شايان ذکر است که در اينجا به پارهاي از خصوصيات آن حضرت اشاره شده و در مطلب "خصوصيات اخلاقي پيامبر" به اين موضوع عميقتر ميپردازيم.
|